قدرت هاي بزرگ و اشغال ايران در جنگ دوم جهاني (2)
قدرت هاي بزرگ و اشغال ايران در جنگ دوم جهاني (2)
1.مواضع شوروي و اشغال ايران
بر اساس اين قرارداد سطح مبادله هاي تجاري ميان دو کشور افزايش مي يافت و بيش از نيمي از واردات ايران از آلمان انجام مي شد. تا اين زمان ميان شوروي و آلمان قرارداد صلح وجود داشت؛ بر اساس قراردادي که فون ريبن تروپ، سفير وقت آلمان در شوروي، با مولوتوف، وزير امور خارجه اين کشور، منعقد کرده بود، دو طرف متعهد شدند به خاک يکديگر تجاوز نکنند. به همين دليل بيشتر واردات ايران از راه شوروي ترانزيت مي شد. تا هنگامي که ميان شوروي و آلمان صلح برقرار بود، روس ها هرگز از فعاليت ستون پنجم نازي ها در ايران سخني به ميان نياوردند و انگليس پيشگام تبليغات در اين زمينه بود.
اوضاع هنگامي ناآرام شد که در ژوئن 1941/ ارديبهشت – خرداد 1320 آلمان با وجود قرارداد با شوروي به اين کشور حمله کرد. محمد ساعد مراغه اي، سفير کبير ايران در مسکو، با فرستادن يادداشتي به مولوتوف، باز هم بي طرفي ايران را در اين جنگ اعلام کرد. (1)
در حقيقت با اينکه جنگ آلمان بر ضد شوروي ربطي به ايران نداشت، روس ها ديگر نمي توانستند موضع بي طرفي ايران را تحمل کنند. آلمان به سرعت بخش هايي گسترده از شوروي را اشغال کرد و به پيشروي در اعماق خاک اين کشور ادامه داد. ظاهر امر اين بود که نازي ها تصميم داشتند منابع نفتي قفقاز را تصرف کنند و راهي ايران شوند؛ البته از سياست بي طرفي ايران رضايت نداشتند و بيشتر مايل بودند ايران از جبهه جنوب به شوروي حمله کند و هيتلر را در
نقشه هاي خود ياري دهد. اگر نازي ها ايران را تصرف مي کردند منافع انگليس از دو سو تهديد مي شد. نخست از دست دادن منابع نفتي خوزستان که در تصرف شرکت نفت انگليس و ايران بود و هم چنين هندوستان که هنوز مستعمره انگليس بود با خطر جدي مواجه مي شد. دولت بريتانيا از ايران خواست به سياست بي طرفي خود پايان دهد و امکان ورود نيروهاي انگليسي، هندي و روسي را فراهم سازد.(2)
هدف آنان اين بود که از مناطق شمال غربي ايران جبهه اي بر ضد آلمان گشوده شود و از پيشروي اين کشور در خاک شوروي جلوگيري کنند. انگليسي ها براي پاسداري از منابع نفتي خود در جنوب ايران و روسها بر اساس بند نوزدهم قرارداد مودّت سال 1921، از دولت ايران خواستند سياستي فعال را به نفع متفقين در پيش گيرد. بر اساس اين بند از عهدنامه مودّت، اگر دولت سومي به ايران يا شوروي حمله مي کرد، هر کدام از طرفين بايد به دولتي که به او حمله شده بود کمک مي نمود. رضا شاه با اين پيشنهاد مخالفت کرد و توضيح داد که نگراني انگليس از حضور آلماني ها در ايران بي معني است زيرا تعداد آلماني هاي مقيم ايران به اندازه اي نيست که نگراني ايجاد کند مگر اينکه بريتانيا در پوشش اين نگراني دنبال اهداف ويژه باشد.(3)
در پي خودداري رضا شاه از اخراج آلماني هاي مقيم ايران، دولت شوروي يادداشتي را تسليم دولت رجبعلي منصور کرد. منصور پس از برکناري دکتر احمد متين دفتري از رياست دولت و بازداشت او در يکم تير 1319 به اين سمت منصوب شده بود. جالب اينکه رضا شاه متين دفتري را به اين دليل برکنار و زنداني کرد که مشهور بود از سياست آلماني ها طرفداري مي کند. روس ها هم که مايل بودند براي پاسداري از کشورشان تماميت ارضي ايران را زير پا گذارند، همسو با انگليسي ها وارد ميدان شدند. مهم نيست که آنان جنگ تبليغاتي و سياست ايجاد وحشت و گسترش ضد اطلاعات انگليسي ها را باور کرده بودند يا نه؛ مهم اين بود که ايران کمر بند امنيتي شوروي براي پيشگيري از هجوم بيشتر ارتش هيتلر شده بود. اسميرنوف، سفير کبير شوروي و تهران، به دولت منصور هشدار داد از فعاليت نازي ها در ايران جلوگيري کند. متن يادداشت وي تند بود و به منزله دخالت در امور داخلي ايران محسوب مي شد. بر اساس اين يادداشت بايد هشتاد درصد آلماني ها از کشور اخراج مي شدند. از سوي ديگر محمد ساعد با سفير کبير انگليس در شوروي ديدار و نسبت به اين يادداشت اعتراض کرد، اما به او گفته شد دو دولت در اين زمينه سياستي مشترک را دنبال مي کنند و در زمينه اخراج نازي ها روشي يکسان را در پيش
گرفته اند.(4)
دفتر مخصوص رضاشاه با فرستادن تلگرافي براي سفارت ايران در مسکو ضمن اشاره غير مستقيم به جنگ رواني و تبليغاتي انگليسي ها، يادآور شد سياست وقت روس ها به تحريک انگليسي ها اتخاذ شده است و خاطر نشان کرد اگر ايران از سياست بي طرفي خود دست بردارد خسارت هايي جبران ناپذير به کشور وارد خواهد شد و در اصل پذيرش درخواست قدرت ها به منزله مخالفت با استقلال و حاکميت ملي کشور است و براي ايران پذيرفتني نيست.(5)
روس ها در زمينه تهديد نازي ها و ادعاهاي خود درباره فعاليت آلماني ها در نزديکي مرزهايشان به گفتگو با دولت ايران ادامه دادند. اسميرنوف، در يکي از ديدارهايش با حميد سياح، مدير کل وزارت امور خارجه ايران، يادآوري کرد بيشتر آلماني هاي مقيم ايران در نزديکي مرزهاي شوروي فعاليت دارند و اعمال و رفتار آنان اثري سوء در خاک اين کشور بر جاي خواهد گذاشت.(6)
درست چهار روز پس از گزارش هاي نادرست لمبتون درباره شايعه کودتاي طرفداران نازي ها در ايران، اسميرنوف با نخست وزير وقت يعني رجبعلي منصور ديدار کرد. او يادداشتي به نخست وزير تقديم کرد که بر اساس آن از فعاليت هاي نازي ها در ايران و روابط خصمانه آنان با شوروي سخن به ميان مي آورد. اسميرنوف خواسته پيشين خود را بار ديگر تکرار کرد و از نخست وزير ايران خواست آلماني هاي مقيم کشور را اخراج کند و از آن مهم تر از فعاليت آلماني ها در راه آهن، راه هاي شوسه، خطوط تلگراف و تلفن، دستگاه هاي بي سيم و ديگر مراکز اقتصادي جلوگيري کند و مراقب فعاليت آنان باشد. اسميرنوف قول داد در صورتي که ايران اين نيروها را اخراج کند، روس ها به جاي آنان، کارشناسان تبعه اين کشور را اعزام کند.(7)
سر ريدر بولارد نيز يادداشتي را که رنگ و بوي اولتيماتوم داشت به دولت ايران تقديم کرد. دولت ايران هم اطلاع داد هر پيشنهادي که خلاف سياست بي طرفي کشور باشد و حق حاکميت ملي را پايمال کند، پذيرفتني نيست.(8)
از سويي در پي اين اولتيماتوم، در مسکو گفتگوهايي ميان محمد ساعد مراغه اي، سفير کبير ايران، با طرف شوروي انجام گرفت و ادعا شد هشتاد درصد آلماني هاي مقيم ايران به دسيسه چيني بر ضد شوروي مشغول اند و اگر پليس ايران اندکي دقت کند مي تواند آنان را شناسايي نمايد. گفته شد هدف روس ها افرادي هستند که به جاسوسي مي پردازند وگرنه به همه آلماني هاي مقيم ايران بدبين نيستند، پس دولت ايران بايد اين عده را اخراج کند. ساعد اين پيشنهاد را رد کرد .(8)
درباره اين فعاليت هاي جاسوسي سندي ارائه نشد، حتي پس از اينکه بيگانگان کشور را اشغال کردند، باز هم جاسوسان آلماني شناسايي نشدند، زيرا قضيه از پايه نادرست بود. منظور اين نيست که در کشور هيچ گونه فعاليت جاسوسي و ضد جاسوسي به نفع آلمان وجود نداشت، بلکه اين فعاليت ها ناچيزتر از آن بود که موجب لشکرکشي دو قدرت بزرگ آن زمان به کشوري مانند ايران شود. بعدها به فعاليت هاي اين عده در همين مقاله اشاره خواهيم کرد.
واقعيت امر اين بود که هم زمان با اولتيماتوم شوروي و انگليس به ايران، آلمان در جبهه جنوب همسايه شمالي ايران پيشروي مي کرد. هدف نازي ها اين بود که بر منابع نفتي باکو چيره شوند. در اين صورت سرنوشت جنگ مي توانست به نفع نازي ها رقم بخورد. از سوي ديگر هدف آلمان اين بود که ناوگان جنگي شوروي را در درياي سياه نابود سازد. اگر اين امر محقق مي شد و ناوگان ياد شده به تصرف آلماني ها در مي آمد، شکست متفقين دور از انتظار نبود. در حقيقت اين فعاليت ها موجب بي اعتمادي روس ها نسبت به اهداف آلماني هاي مقيم ايران مي شد. شايعه پراکني آنان تا حدي بود که گويي هشتاد درصد آلماني هاي مقيم ايران مشغول فعاليت جاسوسي بر ضد شوروي اند. پس به همين دليل روس ها نسبت به ايمني مرزهاي جنوبي خود به شدت حساس شده بودند و فکر مي کردند از درون ايران و به ويژه از آذربايجان، اطلاعات جاسوسي بر ضد شوروي به برلين مخابره مي شود.
در آستانه يورش نازي ها به قفقاز، اين احتمال داده شد که از نزديک ترين مکان به اين ناحيه يعني مناطق شمالي ايران، مي توان اطلاعاتي مهم مخابره کرد افزون بر اينکه گفته مي شد که از مرزهاي شمالي ايران، منابع نفتي باکو بمباران خواهد شد و اگر اين امر روي مي داد سرنوشت جنگ به نفع آلمان رقم مي خورد. انگليسي ها بيشتر اين اطلاعات نادرست را در اختيار شوروي قرار مي دادند. سرانجام دو قدرت بزرگ تصميم گرفتند از شمال و جنوب به ايران حمله کنند.
2.هجوم متفقين و اشغال ايران
پيش از اينکه حمله اي بر ضد ايران انجام شود، چرچيل موافقت روزولت را براي اشغال ايران جلب کرد (10) و در بامداد سوم شهريور 1320 متفقين از زمين، دريا و هوا مرزهاي ايران را شکستند و وارد کشور شدند. يگان هايي از نيروهاي نظامي ايران که از سردرگمي دولت مرکزي و بي ارادگي رضاشاه بي اطلاع بودند، هسته هاي مقاومت را به وجود آوردند و به شکل خودجوش بر ضد نيروهاي مهاجم وارد جنگ و کشمکش شدند. يکي از اين نبردها در آبادان روي داد و واحدي از نيروي دريايي ايران در برابر انگليسي ها مقاومت کرد که دريادار بايندر در اين نبرد کشته شد. روز ششم شهريور محمد علي فروغي، نخست وزير وقت ايران و جانشين رجبعلي منصور، از ارتش ايران خواست در برابر متفقين مقاومت نکند. از همان روزها فرار نظاميان از سربازخانه ها آغاز شد؛ ارتشي که براي دفاع از نظام سلطنت پهلوي و به قيمت سرکوب همه جانبه مردم شکل گرفته بود، يک شبه مانند بخار به هوا رفت و از آن همه شکوه و جلال کوچک ترين نشانه اي بر جاي نماند. روز نهم شهريور آن سال، سر ريدر بولارد دستور داد همه آلماني هاي مقيم ايران به جز اعضاي سفارت اين کشور به سفارتخانه هاي شوروي و آلمان تحويل داده شوند.(11) برخي از آلماني هايي که با گشتاپو و يا اس اس همکاري مي کردند به سرعت در سفارت آلمان سنگر بندي کردند. گروهي مخفي شدند و برخي به ميان ايل قشقايي رفتند. در پانزدهم شهريور 1320، سر ريدر بولارد از دولت فروغي خواست سفارتخانه هاي آلمان، ايتاليا، مجارستان و روماني را تعطيل کند.(12)
دولت فروغي با تعطيلي سفارتخانه ها موافقت کرد، اما حاضر نشد اتباع آلماني را به مقام هاي انگليسي و شوروي تحويل دهد. روز 9 سپتامبر 1941/ 18 شهريور 1320 قدرت هاي اشغالگر اولتيماتوم دومي به ايران دادند تا به سرعت اتباع آلمان را به مقام هاي متفقين مستقر در سفارتخانه هاي شوروي و انگليس تحويل دهند. اين بهانه اي بود تا تهران را تصرف کنند. سرانجام در 25 شهريور 1320 نيروهاي شوروي و انگليس تهران را اشغال کردند؛ رضاشاه از سلطنت استعفا داد و فرزندش محمدرضا جانشين او شد. به اين ترتيب براي سومين بار در دوره پس از مشروطه کشور به اشغال بيگانه درآمد؛ نخستين بار پس از اولتيماتوم روسيه به سال 1911، بار دوم در سال هاي جنگ اول جهاني و بار سوم در جنگ دوم جهاني. در دو مرحله پيش، دست کم تهران اشغال نشد، اما اين بار مرکز تصميم گيري سياسي کشور به دست نيروهاي مهاجم افتاد. نکته ديگر اينکه هيچ جنبشي با اعتراض بر ضد اين اشغال انجام نشد و کمتر کسي بود که اين اقدام را اشغال تلقي کند؛ ديکتاتور آن قدر منفور شده بود که بيشتر مردم و رجال سياسي اقدام متفقين را نه اشغال کشور بلکه آزادي خود مي دانستند. پيش از اين در آستانه حمله متفقين به ايران، رضاشاه در نامه اي به روزولت از او خواست پادرمياني کند و مانع از حمله متفقين به ايران شود، اما روزولت اين درخواست را رد کرد.
پی نوشت ها :
1. همان، محمد ساعد به وزارت خارجه شوروي، ش 1492، ششم تير 1320.
2.Le Matain , Paris , Jul 4/194 ، به نقل از اسناد وزارت امور خارجه .
3. بايگاني اسناد وزارت امورخارجه، حسن شکوه (ر ئيس دفتر مخصوص رضاشاه ) به سفير ايران در لندن، ش 147، هجده تير 1320.
4. همان، محمد ساعد به وزارت امور خارجه، ش1097، پنجم مرداد 1320.
5. همان، حسين شکوه به محمد ساعد، ش228، ششم مرداد 1320.
6. همان، گزارش حميد سياح به وزير امور خارجه، هشتم مرداد 1320.
7. همان، اسميرنوف به نخست وزير، ش101، 25 مرداد 1320.
8. همان، وزير امور خارجه ايران به سر ريدر بولارد، ش 112، مورخه 30 مرداد 1320.
9. همان، ساعد به وزير امور خارجه، ش 117، مورخه 31 مرداد 1320.
10. Britain War Minister to the Commander of Allied Forces in India , Telegraph No. 87092 ( M.O.11) ,August 29/1941 , CAB 10517.
11. الموتي، ضياء الدين، فصولي از تاريخ سياسي و اجتماعي مبارزات ايران، تهران : چاپخش، 1370، ص 31-329.
12. شاهرخ، بهرام، « خاکستر گرم » ، روزنامه مرد امروز، ش 139-132، 13 دي 1345 تا 3 بهمن همان سال .
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}